مفهوم «تأويل» در سوره يوسف عليه السلام(2)


 

نويسنده:حسن رهبري*




 

نقد ديدگاه ها
 

با توجه به اينکه در ميان ديدگاه هاي چهارگانه فوق، گروه سوم و چهارم براي تفسيرخود دليلي ارائه نکرده اند يا به نقل اقوال بسنده نموده اند، از اين رو از نقد ديدگاه آن دو چشم پوشي نموده و تنها ديدگاه گروه اول و دوم را مورد بحث و ارزيابي قرار مي دهيم.

دلايل ديدگاه نخست
 

اين گروه - که اندکي از تفاسير و بسياري از ترجمه هاي فارسي قرآن را شامل مي شود - در تفسير خود از آيه، کمتر به ذکر دلايل و آوردن شواهد پرداخته اند، بلکه بيشتربدون توضيح از کنار آن رد شده اند و يا گاه به دلايل زير اشاره کرده اند:
1-واژه «تأويل» به معني ذکرخصوصيات غذا، کمتر آمده است . (مکارم شيرازي، 407/9)
2- در آيه قبلي به معني تعبير خواب است. (همان)
3- در مورد خبردادن از واقعيت چيزي که يک ساعت بعد حاضر خواهد شد، لفظ «تأويل» به کار نمي رود. تأويل در مورد شيء حاضر که واقعيتي در آينده دارد به کار مي رود، نه چيزي مانند غذاي زندان که هنوز به دست زنداني نرسيده و براي او مجسم نگرديده است. (سبحاني، 96/11)

نقد ديدگاه نخست
 

دلايل سه گانه اين ديدگاه در مجموع به يک موضوع بر مي گردد و آن، ترديد در معني و مفهوم «تأويل» است که با نگاهي دوباره به معناي تأويل، ابهام وارده اين ديدگاه را مرور مي نماييم.

تأويل چيست؟
 

اهل لغت، «تأويل» را چنين معنا مي کنند:
«التأويل: ارجاع الکلام و صرفه عن معناه الظاهري الي معني اخفي منه» (طريحي، 312/5)؛ «تأويل، بازگرداندن سخن از معناي ظاهري به معناي پنهاني آن است.»
«تأويل: تفسيرالکلام الذي تختلف معانيه» (فراهيدي، 369/8)؛ «تأويل، تفسير سخني است که معناهاي گوناگوني دارد.»
«التأويل و المعني و التفسير واحد« (ابن منظور، 33/7)؛ «تأويل و معنا و تفسير به يک مفهوم اند.»
تأويل، واقع و خارج يک عمل و يک خبر است که گاهي به صورت علت غايي و نتيجه و گاهي به صورت خارجي متجلي شده و به عمل و خبر بر مي گردد.
مثلاً در دو آيه: (يا أبت هذا تأويل رؤياي من قبل) (يوسف/100) و (ذلک تأويل ما لم تسطع عليه صبر) (کهف/82) در آيه اولي، ابتدا خبر بود، بعد، وقوع خارجي، و در دومي ابتدا وقوع است، بعد خبر و توضيح علل.
و در آيه: (و أوفوا الکيل اذا وزنوا بالقسطاس المستقيم ذلک خير و أحسن تأويلا) (اسراء/35)، تأويل به معني نتيجه و عاقبت امر است.
پس تأويل يک واقعيت و خارج است که به اصل خود بر مي گردد، خواه به صورت نتيجه باشد يا علت و يا وقوع خارجي.
تأويل قرآن، وقوع خارجي وعده هاي آن است و از جمله وقوع قيامت مي باشد؛ (هل ينظرون الا تأويله يوم يأتي يقول الذين نسوه من قبل...) (اعراف/53) (قرشي، قاموس القرآن، 142/1)
تفسير الميزان مي نويسد:
«تأويل، «نسبتي است ميان حقيقت مجسم شده با مثال آن حقيقت»... يا«نسبتي ميان صورت و معناست. صورتي که معنا به آن صورت جلوه مي کند». (طباطبايي،40/3)
به تعبيري ديگر: «برگشت هر کاري به صورت و عنوان واقعي خويش است؛ همان طوري که زدن کودک به تأديب بر مي گردد؛ و زدن رگ و خون گرفتن به غرض معالجه بر مي گردد.» (همان،/38)
به هر حال، تأويل، «امري است خارجي و اثري است عيني که برعمل خارجي مترتب مي شود.» (همان،/37)
تأويل در قرآن و روايات، گاه به مفهوم «علت و فلسفه کاري» به کار رفته است؛ مانند آيه زير که در داستان همراهي خضر و مسي عليهماالسلام، از زبان خضر به حضرت موسي چنين گفته مي شود:
(ذلک تأويل ما لم تسطع عليه صبراً) (کهف/82)
«اين بود راز کارهايي که نتوانستي در برابر آنها شکيبا باشي.»
در روايات آمده است که مردي از حضرت علي عليه السلام از فلسفه سجده در نماز مي پرسد، ايشان در جواب مي فرمايند:
«تأويله اللهم انک منها خلقتنا يعني من الارض و تأويل رفع رأسک و منها اخرجتنا...» (شيخ صدوق،314/1)
«فلسفه آن اين است که: خدايا! همانا ما را از خاک آفريده اي؛ و فلسفه برخاستن از سجده اين است که پروردگارا! دوباره ما را از آن بيرون خواهي آورد.»
با توجه به اين تعريف ها و تعاريف ديگر که اهل لغت و تفسير از «تأويل» ارائه کرده اند، در مي يابيم که دلايل ديدگاه نخست در قالب اين معاني نمي گنجد. هنگامي که طبق لغت، همه اشياء و همه امور قابل تأويل اند، بديهي است که طبق قراين و سياق سخن، در جايي و درآيه اي به ويژگي غذا اطلاق داشته باشد و در جايي و آيه اي ديگر به تعبير خواب. همچنين نه تنها هيچ دليلي بر اين ادعا که «تأويل به معني خبر دادن از حضور امري در آينده به کار نمي رود» نداريم، بلکه آيات قرآني که وقوع هر فعلي از افعال بشري را، چه در گذشته و چه در آينده، به تأويل آن درقيامت ارجاع مي دهد، چنين برداشتي را کاملاً نفي مي نمايد؛ مانند آيه (و أوفوا الکيل اذا کلتم وزنوا بالقسطاس المستقيم ذلک خير و أحسن تأويلاً) (اسراء/35)؛ يعني کم فروشي، چه در صدر اسلام صورت گرفته باشد و چه در پايان حيات جهاني اتفاق بيفتد، قابل تأويل در روز قيامت خواهد بود.

دلايل ديدگاه دوم
 

در بين تفاسيري که آيه موردنظر را با روش اجتهادي نگريسته اند، اين ديدگاه بيشترين پيروان را به خود اختصاص مي دهد، هرچند از ترجمه هاي فارسي قرآن تنها يک ترجمه با آن همراهي مي نمايد. مفسران معتقد به اين ديدگاه، دلايل پذيرش خود را چنين مي نگارند:
1- «بتأويله» داراي ضميري مفرد و مذکر است، به اعتباراينکه مرجع اصلي اش «طعام» است. اگر آن را به رؤيا در آيه قبل برگردانيم، اين خلاف ادب لفظ و معناست؛ زيرا:
الف) از لحاظ ادب لفظ، «رؤيا» مؤنث است و ضمير «بتأويله» مذکر.
ب) «رؤِيا» دو تا بود، در حالي که اينجا ضمير، مفرد آمده است.
ج) اما ازلحاظ معنا، تأويل رؤيا هيچ ارتباطي با آوردن غذايي که روزي آنها بوده است ندارد. (صادقي تهراني، 94/15)
2- کلمه «ذلکما» که در قرآن فقط يک بار و آن هم در اين آيه از زبان يوسف عليه السلام نقل شده است، اشاره به دو چيز دارد: تعبير خواب در آيه قبلي و چگونگي غذا در آيه مورد بحث.
طنطاوي در تفسير «ذلکما» در اين آيه چنين مي نويسد:
«ذلکما، أي ذلک التفسير الصحيح للرؤيا، و الاخبار عن المغيبات، کاخبار کما عن احوال طعامکما قبل أن يصل اليکما.» (طنطاوي، 360/7)
«ذلکما» يعني آن تعبير درست خواب و اطلاع رساني از مسائل غيبي، مثل خبر دادن به شما از کيفيت غذايتان، قبل از آنکه به شما برسد.»
و واضح تر از آن را تفسير «الفواتح الالهية و المفاتح الغيبية» مي نويسد؛ «ذلکما: اي تعبير رؤياکما و تأويل طعامکما.» (نخجواني، 374/1)
««ذلکما» يعني تعبير خواب و چگونگي غذاي شما دو نفر.»
توجه به اين نکته باريک در تفسير «ذلکما» که تنها در اين دو تفسير ديده مي شود، در کامل بودن تفسير اين ديدگاه حائز اهميت است.
نکته باريک ديگري در «ذلکما» وجود دارد که هيچ مفسري بدان نپرداخته، اما آن را مي توان به عنوان تأييد ديگري بر تفسير اين ديدگاه افزود. آن نکته اين است:
«ذلک»، «ذلکما» و «ذلکم» هر چند در مقام تجزيه، همان اسم اشاره «ذا» است که «لام» اشاره به دور و ضماير مخاطب مذکر (ک، کما، کم) بدان افزوده شده اند، اما اين ضماير هيچ قت در قرآن جنبه خطابي نداشته و به معناي «تو» يا «شما» به کار نرفته است، بلکه به مفهوم «اين» و «آن» در شيئي يا اشياء به کار رفته است، مگر در سه مورد که به خداي متعال،(3) شيطان،(4)وآدم و حوا (5)اطلاق دارد.
نمونه هايي از کاربرد «ذلکما» در آيات عبارتند از:
الف) (و هو الذي أنزل من السماء ماء فأخرجنا به نبات کل شيء فأخرجنا منه خضراً نخرج منه حباً متراکباً و من النخل من طلعها قنوان دانية و جنات من أعناب و الزيتون و الرمان مشتبها و غير متشابه انظروا الي ثمره اذا أثمر و ينعه ان في ذلکم لآيات لقوم يؤمنون) (انعام/99)
«او کسي است که از آسمان آبي نازل کرد و به وسيله آن، گياهان گوناگون رويانيديم و از آن ساقه ها و شاخه هاي سبز خارج ساختيم؛ از آنها دانه هاي متراکم، و از شکوفه ي نخل، شکوفه هايي با رشته هاي باريک بيرون فرستاديم و باغ هايي از انواع انگور و زيتون و انار، شبيه به يکديگر، و بي شباهت! هنگامي که ميوه مي دهد، به ميوه آن و طرز رسيدنش بنگريد که در آنها نشانه هايي براي افراد با ايمان است.»
ب) (قال بل ربکم رب السماوات و الارض الذي فطرهن و أنا علي ذلکم من الشاهدين) (انبياء/56)
«(حضرت ابراهيم) پاسخ داد که خداي شما همان خدايي است که آفريننده آسمان ها و زمين است و من براينها گواهي مي دهم.»
ج) (فاذا بلغن أجلهن فأمسکوهن بمعروف و فارقوهن بمعروف و أشهدوا ذوي عدل منکم و أقيموا الشهادة لله، ذلکم يوعظ به من کان يؤمن بالله و اليوم الآخر...) (طلاق/2)
«و چون عده آنان (زنان مطلقه) سرآمد، آنان را به طرز شايسته اي نگه داريد يا به طرز شايسته اي ازآنان جدا شويد و دو مرد عادل از خودتان را گواه گيريد و شهادت را براي خدا برپا داريد. اينها چيزهايي هستند که مؤمنان به خدا و روز قيامت به آن اندرز داده مي شوند.»
د) (و کذلک مکنا ليوسف في الأرض...) (يوسف/21)
«و اين گونه يوسف را در آن سرزمين فرمانروايي داديم.»
هـ) (مذبذبين بين ذلک لا الي هؤلاء و لا الي هؤلاء...) (نساء/142)
«(منافقان) دراين ميان سرگردانند، نه از اينانند و نه از آنان.»
پس با اين شواهد قرآني معلوم مي شود که «ذلک، ذلکما، ذلکم» و صورت هاي مؤنث آنها غالباً اشاره به اشياء دارند، نه اشخاص؛ به خصوص آنجا که سياق آيات و چيدمان کلام، مفهومي جز اين را نمي رساند.
در آيه موردنظر هم که عبارت «ذلکما علمني ربي» آمده است، ناظر بر دو چيزي است که خداوند به حضرت يوسف عليه السلام آموخته است. آن عبارت است از تأويل خواب و تأويل غذا، که در مجموع «تأويل الاحاديث» را ترتيب مي دهند.
3- اگر ضمير «بتأويله» به رؤيايي که هم زندانيان يوسف ديده بودند برگردد، معناي آيه چنين مي شود: «من خواب شما را خيلي زود، حتي قبل از آوردن جيره غذايي شما تعبير مي کنم»، ولي اين معنا که در حقيقت سرعت عمل را در پاسخگويي به درخواست آنان مي رساند، از نظر سياق آيات، معناي بعيدي است. (طباطبايي، 172/11)
4- آيه مورد بحث (قال لا يأتيکما طعام...) اصلاً درمقام پاسخگويي به پرسش رفيقان هم بند يوسف عليه السلام نيست، بلکه به طرح موضوع ديگري مي پردازد تا براي پاسخ به پرسش آنان، مقدمه چيني کرده باشد. (نک: فخر رازي، 455/18؛ حائري تهراني، 3/6)
اما علت مقدمه چيني حضرت يوسف براي دادن پاسخ آنان عبارت است از:
الف) پرهيز از مواضع تهمت: تعبير خواب يکي از آنان اعدام بود. بديهي است که شنيدن چنين تعبيري بسيار ناراحت کننده است و چه بسا موجب نفرت و دشمني با شخص خواب گزار مي گردد، مگر اينکه به صحت گفتارو تعبير او ايمان و اطمينان يافته باشد. بدين دليل بود که يوسف عليه السلام خواست ميزان علم خدادادي خود را با غيب گويي ديگري اظهار نمايد تا صدق سخنش کاملاً آشکار شده و در دل رفيق محکوم به اعدام، به عداوت و بدگويي متهم نگردد.
ب) اظهار فضل و دانش براي ايجاد باور و تأثيرگذاري در ديگران
ج) خواب گزاران زيادي در جامعه آن روز بودند که مبناي تعبير آنان تخمين و گمان بوده است. اگر حضرت يوسف قبل از ارائه دانش خود، با بيان مسائل غيبي به تعبير خواب آنان مي پرداخت، تعبير او را باور نمي کردند و سپس براي تعبير خواب پادشاه، سراغ او را نمي گرفتند.
د) زمان شناسي تبليغ: انسان هميشه مستعد دريافت پيام هاي الهي نيست، از اين رو رسولان و مصلحان روانشناس براي تبليغ دين و بيان آيين توحيدي همواره دنبال فرصت هايند تا پيام حق را براي آنان زمزمه کرده و فطرت هاي خوابيده آنان را بيدار نمايند.
حضرت يوسف با احساس پديدار شدن چنين زمينه اي در دوستان هم بندش و باور آنان به نيکوکاري و صداقت گفتارش، فرصت را غنيمت شمرده و قبل از پاسخگويي به سؤال آنان، درس توحيد و خداشناسي آغازيد، شايد که مؤثر افتد.
هـ) حس دوستي و حرص انبيا به هدايت بندگان خدا، يوسف عليه السلام را بر آن داشت که قبل از بيان تعبير خواب، زمينه هدايت آنان را فراهم نمايد تا دوستي که نزديک به اعدام است، شايد در آيين يکتاپرستي، خدايش را ملاقات نمايد. (نک: فخر رازي، 455/18)
و) خبر از چيزي که اثرش از آن هنوز نمي باشد: دوستان زنداني يوسف عليه السلام از تأويل خوابي مي پرسند که آن را در عالم رؤيا ديده اند، اما يوسف عليه السلام مي خواهد آنها را از موضوعي آگاه نمايد که حتي در عالم خواب هم اطلاعي از آن نيافته اند.

نتيجه
 

«تأويل» در قرآن به مفهوم نتيجه، عاقبت و فلسفه چيزي يا امري به کار رفته است. آمدن اين واژه در دو آيه متوالي در سوره يوسف، شماري از مفسران و مترجمان قرآن را به اشتباه انداخته و به تبع آيه قبلي که در آن، تأويل به مفهوم «تعبير خواب» آمده است، همان معنا را در آيه بعدي هم نتيجه گيري کرده اند. از اين رو، پيام آيه از پيامي که ساختار کلام الهي و ظاهر آيه متضمن آن است، فاصله گرفته است.
بررسي در محتوا و چيدمان کلمات وحياني در آيه بعدي نشان مي دهد که هر چند سخن در ادامه آيه قبلي و در ارتباط با سؤالي است که دوستان هم زنداني يوسف عليه السلام از او در موضوع تعبير خوابشان کرده اند، ولي اين آيه به دنبال بيان پاسخ مستقيم از سؤال مطرح شده نمي باشد، بلکه به دنبال زمينه سازي و مقدمه چيني براي پاسخگويي است تا نشانگر توان علمي و آينده بيني يوسف بوده و پاسخ را در اذهان دوستان پرسشگر يوسف با ترديد مواجه ننمايد.
با چنين نگاه ژرف انديشانه در ساختار کلام الهي، در مي يابيم که معنا و مفهوم آن دسته از مفسران و مترجمان قرآن - در آيه 37 سوره يوسف - نزديک به واقعيت
است که از واژه ي «تأويل» در اين آيه، نه «تعبيرخواب»، بلکه «چگونگي نوع غذا» را که ساعتي بعد به زندانيان خواهند آورد، استنباط کرده اند.
بنابراين مناسب ترين ترجمه آيه چنين است:
«(يوسف) گفت: غذايي که روزي شماست براي شما نمي آورند، مگر اينکه پيش از آوردنش، از چگونگي (نوع، رنگ، طعم، مقدار و ...) آن شما را آگاه مي نمايم...»

پي نوشت ها :
 

1. علي عليه السلام: «... ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه علي بعض»؛ بعضي از قرآن از بعضي ديگر سخن مي گويد و برخي از برخي ديگر گواهي مي دهد. (نهج البلاغه، خطبه 133).
2. فصلنامه پژوهش هاي قرآني، شماره 58، سال 1388، صص 179-156، مقاله: يوسف عليه السلام رزم آزماي معرکه نفس.
3. (ذلکم الله ربکم) (انعام/102).
4. (انما ذلکم الشيطان يخوف أولياءه) (آل عمران/175).
5. (ألم أنهکما عن تلکما الشجرة) (اعراف/22).
* کارشناسي ارشد مديريت

منابع و مآخذ:
1. قرآن.
2. نهج البلاغه.
3. آل سعدي، عبدالرحمن بن ناصر؛ تيسير الکريم الرحمن، بي جا، بيروت، مکتبة النهضة العربية، 1408ق.
4. آلوسي، سيد محمود؛ روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بي جا، بيروت، دارالکتب العلمية، 1415ق.
5. ابن ابي حاتم، عبدالرحمن بن محمد؛ تفسير القرآن العظيم، بي جا، عربستان سعودي، مکتبة نزار مصطفي الباز، 1419ق.
6. ابن بابويه (شيخ صدوق)، محمد بن علي؛ من لا يحضر الفقيه، تصحيح: علي اکبر غفاري، بي جا، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، بي تا.
7. ابن جزي غرناطي، محمد بن احمد؛ التسهيل لعلوم التنزيل، بي جا، بيروت، دار الارقم بن ابي الارقم، 1416ق.
8. ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي؛ زاد المسير في علم التفسير، بي جا، بيروت، دارالکتاب العربي، 1422ق.
9. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ، 1420ق.
10. ابن عجيبه، احمد بن محمد؛ البحر المديد في تفسيرالقرآن المجيد، بي جا، قاهره، نشر دکتر حسن عباس زکي، 1419ق.
11. ابن عطيه اندلسي، عبدالحق بن غالب؛ المحرر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز، بي جا، بيروت، دارالکتب العلمية، 1422ق.
12. ابن کثير دمشقي، اسماعيل بن عمرو؛ تفسير القرآن العظيم، بي جا، بيروت، دارالکتب العلمية، 1419ق.
13. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، بي جا، قم، نشر ادب الحوزه، بي تا.
14. رازي، ابوالفتوح؛ روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، بي جا، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1408ق.
15. اسفرايني، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر؛ تاج التراجم في تفسيرالقرآن للاعاجم، بي جا، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1375ش.
16. امين، سيده نصرت (بانوي اصفهاني)؛ مخزن العرفان، بي جا، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.
17. بغدادي، علاءالدين علي بن محمد؛ لباب التأويل في معاني التنزيل، بي جا، بيروت، دارالکتب العلمية، 1415ق.
18. بلاغي، سيد عبدالحجة؛ حجة التفاسير و بلاغ الاکسير، بي جا، انتشارات حکمت، 1386ق.
19. بلخي، مقاتل بن سليمان؛ تفسير مقاتل بن سليمان، تحقيق: احمد فريد، بي جا، بيروت، دارالکتب العلمية، 1424ق.
20. بيضاوي، عبدالله عمر؛ انوار التنزيل و اسرار التأويل، بي جا، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق.
21. ثعالبي، عبدالرحمن بن محمد؛ جواهر الحسان في تفسيرالقرآن، بي جا، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1418ق.
22. ثعلبي نيشابوري، ابواسحاق احمد بن ابراهيم؛ الکشف و البيان عن تفسير القرآن، بي جا،بيروت، دار احياء العربي، 1422ق.
23. ثقفي تهراني، محمد؛ تفسير روان جاويد، بي جا، تهران، انتشارات برهان، 1398ق.
24. جرجاني، حسين بن حسن؛ جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، بي جا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1377ش.
25. جعفري، يعقوب، تفسيرکوثر، قم، انتشارات هجرت، 1376ش.
26. الجمل، سليمان بن عمر العجيلي؛ الفتوحات الهية، بي جا، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.
27. حائري تهران، ميرسيد علي؛ مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر، بي جا، دارالکتب الاسلامية، 1377ش.
28. حجازي، محمدجواد؛ التفسير الواضح، بي جا، دارالجليل الجديد، 1413ق.
29. حسني ابوالمکارم، محمود بن محمد؛ دقائق التأويل و حقائق التنزيل، بي جا، تهران، نشرميراث مکتوب، 1381ش.
30. حسيني شاه عبدالعظيمي،حسين بن احمد؛ تفسيراثني عشري، بي جا، تهران، انتشارات ميقات، 1363ش.
31. حسيني شيرازي، سيد محمد؛ تبيين القرآن، بي جا، بيروت، دارالعلوم، 1423ق.
32. حسيني شيرازي، سيد محمد؛ تقريب القرآن الي الاذهان، بي جا، بيروت، دارالعلوم، 1424ق.
33. حسيني همداني، سيد محمد حسين؛ انوار درخشان، بي جا، تهران، کتابفروشي لطفي، 1404ق.
34. حقي بروسوي، اسماعيل؛ تفسير روح البيان، تصحيح: احمد عزو عناية، بي جا، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1421ق.
35. خسرواني، ميرزا علي رضا؛ تفسير خسروي، بي جا، تهران، انتشارات اسلامية، 1390ق.
36. خطيب، عبدالکريم؛ التفسير القرآن، قاهره، دارالفکر العربي، بي تا.
37. دخيل، علي بن محمدعلي؛ الوجيز في تفسير الکتاب العزيز، بي جا، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1422ق.
38. رشيدالدين ميبدي، احمد بن ابي سعد؛ کشف الاسرار و عدة الابرار، بي جا، تهران، انتشارات اميرکبير، 1371ش.
39. زحيلي، وهبة بن مصطفي؛ التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، بي جا، بيروت، دارالفکر المعاصر، 1418ق.
40. زحيلي، وهبه بن مصطفي؛ تفسيرالوسيط، بي جا، دمشق، دارالفکر، 1422ق.
41. زمحشري، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بي جا، بيروت، دار الکتاب العربي، 1407ق.
42. سبحاني، جعفر؛ منشور جاويد، چاپ اول، قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام، 1372ش.
43. سبزواري نجفي، محمد بن حبيب الله؛ الجديد في تفسير القرآن المجيد، بي جا، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
44. سبزواري نجفي، محمد بن حبيب الله؛ ارشاد الاذهان الي تفسير القرآن، بي جا، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1419ق.
45. سمرقندي، نصر بن محمد؛ بحرالعلوم، بيروت، دارالکتب العلميه، 1413ق.
46. سورآبادي، ابوبکر عتيق بن محمد؛ تفسير سورآبادي، بي جا، تهران، فرهنگ نشر نو، 1380ش.
47. شبر، سيدعبدالله؛ الجوهر الثمين في تفسير الکتاب المبين، بي جا، کويت، مکتبة الألفين، 1407ق.
48. شبر، سيدعبدالله؛ تفسير القرآن الکريم، چاپ سوم، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1397ق.
49. شريف لاهيجي، محمد بن علي؛ تفسير شريف لاهيجي، بي جا، تهران، دفتر نشرداد، 1373ش.
50. شوکاني، محمد بن علي؛ تفسير شريف لاهيجي، بي چا، دمشق - بيروت، دار ابن کثير و دارالحکم الطيب، 1414ق.
51. صادقي تهراني، محمد؛ البلاغ في تفسير القرآن بالقرآن، قم، بي نا، 1419ق.
52. صادقي تهران، محمد؛ الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامي، 1365ش.
53. صالحي نجف آبادي؛ جمال انسانيت يا تفسير سوره يوسف، چاپ دوم، تهران، انتشارات اميد فردا، 1381ش.
54. صفي عليشاه، حسن بن محمدباقر؛ تفسير صفي (منظومه)، بي چا، تهران، انتشارات منوچهري، 1378ش.
55. طباطبايي، سيد محمدحسين؛ الميزان في تفسير القرآن، بي چا، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه، 1417ق.
56. طبرسي، فضل بن حسن، تفسير جوامع الجامع، بي چا، تهران، دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم، 1377ش.
57. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفه، 1408ق.
58. طبري، ابوجعفر محمد بن جرير؛ جامع البيان في تفسيرالقرآن، بيروت، دارالمعارف، 1412ق.
59. طنطاوي، محمد سيد؛ التفسير الوسيط للقرآن الکريم، قاهره، دار المعارف، بي تا.
60. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان في تفسير القرآن، بي چا، بيروت، دار احياء التراث العربي.
61. طيب، سيد عبدالحسين؛ اطيب البيان في تفسيرالقرآن، بي چا، قم، دارالقرآن الکريم، 1413ق.
62. عاملي، ابراهيم؛ تفسير عاملي، بي چا، تهران، انتشارات صدوق، 1360ش.
63. عاملي، علي بن حسين؛ الوجيز في تفسير القرآن العزيز، بي چا، قم، دارالقرآن الکريم، 1413ق.
64. عبدالجليل، عيسي؛ التفسير الميسر، بي چا، قاهره، دارالقلم، 1385ق.
65. علوي حسيني موسوي باکويي، ميرمحمد کريم؛ کشف الحقايق عن نکت الآيات و الدقائق، چاپ دوم، تبريز، دانشگاه صنعتي سهند، 1373ش.
66. فخرالدين رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتيح الغيب، بي چا، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق.
67. فراء، ابوزکريا يحيي بن زياد؛ معاني القرآن، بي چا، مصر، دارالمصرية للتأليف و الترجمة.
68. فضل الله، سيد محمد حسين؛ تفسير من وحي القرآن، بي چا، بيروت، دارالملاک للطباعة و النشر، 1419ق.
69. فيض کاشاني، ملامحسن؛ تفسير الصافي، بي چا، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1399ق.
70. فيضي دکني، ابوالفضل، سواطع الالهام في تفسير القرآن، بي چا، قم، دار المنار، 1427ق.
71. قاسمي، محمد جمال الدين؛ محاسن التأويل، بي چا، بيروت، دارالکتب العلمية، 1418ق.
72. قاضي ابي السعود، محمد بن مصطفي العمادي الحنفي؛ تفسير ابي السعود، چاپ اول، بيروت، دارالکتب العلمية، 1419ق.
73. قرائتي، محسن؛ تفسير نور، بي چا، تهران، مرکز فرهنگي درس هايي از قرآن، 1383ق.
74. قرشي، سيد علي اکبر؛ تفسير احسن الحديث، بي چا، تهران، بنياد بعثت، 1377ش.
75.ـــــــــــــــــــــــــــــ؛ قاموس قرآن، بي چا، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1371ش.
76. قرطبي، محمد بن احمد؛ الجامع لاحکام القرآن، بي چا، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1364ش.
77. قمي مشهدي، محمد بن محمدرضا؛ تفسير کنز الدقائق و بحر الغرائب، بي چا، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1368ش.
78. کاشاني، محمد بن مرتضي؛ تفسير المعين، بي چا، قم، کتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1410ق.
79. کاشاني، ملا فتح الله؛ زبدة التفاسير، بي چا، قم، بنياد معارف اسلامي، 1423ق.
80. کاشاني، ملا فتح الله؛ منهج الصاقين في الزام المخالفين، بي چا، تهران، کتابفروشي محمدحسن علمي، 1336ش.
81. کاشفي سبزواري، حسين بن علي؛ مواهب عليه، بي چا، تهران، انتشارات اقبال، 1369ش.
82. کرمي حويزي، محمد؛ التفسير لکتاب الله المنبر، بي چا، قم، چاپخانه علميه، 1402ق.
83. گروه مترجمان؛ تفسير هدايت، بي چا، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1377ش.
84. گنابادي، سلطان محمد؛ تفسير بيان السعاده في مقامات العباده، بي چا، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1408ق.
85. محلي، جلال الدين و سيوطي، جلال الدين؛ تفسير الجلالين، بي چا، بيروت، مؤسسة النور للمطبوعات، 1416ق.
86. مراغي، احمد بن مصطفي؛ تفسير المراغي، بي چا، بيروت، دار احياء التراث العربي.
87. مصطفوي، حسن؛ تفسيرروشن، بي چا، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380ش.
88. مظهري، محمد ثناء الله؛ التفسير المظهري، بي چا، پاکستان، مکتبة رشدية، 1412ق.
89. مغنيه، محمدجواد؛ تفسير الکاشف، بي چا، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1424ق.
90. مغنيه، محمدجواد؛ التفسير المبين، بي چا، قم، بنياد بعثت، بي تا.
91. مکارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه، چاپ اول، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1359ش.
92. ملاحويش آل غازي، عبدالقادر؛ بيان المعاني، بي چا، دمشق، مطبعة الترقي، 1382ق.
93. نجفي خميني، محمدجواد؛ تفسير آسان، بي چا، تهران، انتشارات اسلامية، 1398ق.
94. نخجواني، نعمت الله بن محمود؛ الفواتح الالهية و المفاتح الغيبية، بي چا، مصر، دار رکابي للنشر، 1999م.
95. نسفي، ابوحفص نجم الدين محمد؛ تفسيرنسفي، بي چا، تهران، انتشارات سروش، 1367ش.
96. نووي جاوي، محمد بن عمر؛ مراح لبيد للکشف معني القرآن المجيد، بي چا، بيروت، دارالکتب العلمية، 1417ق.
97. نيشابوري، نظام الدين حسن بن محمد؛ تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بي چا، بيروت، دارالکتب العلمية، 1416ق.
98. هاشمي رفسنجاني، اکبر؛ تفسير راهنما، چاپ اول، قم، دفترتبليغات اسلامي قم، 1378ش.
نشريه پژوهش هاي قرآني ،شماره60-59.